او یك ""مـــرد"" هست!
دستــــانش از یك زن زِبرتر و پهن تر است
صورتش ته ریشى دارد
قلبش به وسعـــتِ دریــــا
جـــاىِ گریـــــه كردن
به بالكن میرود و سیـــــگار دود میــــكند!
او با همــــان دستان پهن و زبر
تو را نوازش میكند
با همان صورت ناصاف و ناملایم
تورا میبوسد و تو آرام میشوى
آنقــــدر او را نامــــرد ""نخوان""!
آنقدر پول و ماشین و ثـــــروتش را""نسنج""
فقط به او ""نــــخ بده""
تا زمین و زمان را برایت بدوزد
فقــــط با او ""روراست باش""
تا دنیا را به پایت بریزید
میم مِثِ مادَر . . .
کاشکی
رو طاقچه ِ دِلت
آیینه و شَمعدون میشُدَم
تو دَشت اَبریِ چشات
یِ قَطرهِ بارون میشُدَم
کاشکی میشد
یِ دَشتِ گل بَرات لالایی بخونم
یِ آسمون نَرگِس و یاس
تو باغ دَستات بشُونم
بخاب کِ میخام تو چشات
سِتارِه ها رو بشمورَم
پیشَم بمون کِ تا اَبد
دنیا رو با تو دوست دارَم . . .
مادر . . .
« پیشاپیش روز ت مبارک »
از التماس کردن مـــرد بدم می آیـــد...
اصلا چه معنی دارد مرد کــم بیاورد!؟
مرد باید محکم باشد
شــال او را از سرش بر دارد...
موهایش را نوازش کند او ر ا ببوید...
در آغوشش بگیرد...
محکم، قاطع ،مردانه، عاشقانه ...
وقتی حرفی از رفتن می شود نگذارد ...
دست و پایش را ببندد ...
اگر شد حتی یکی بخواباند زیر گوشش...
بغلش کند
طعم گرمای اطمینان بخش را به او بچشاند...
بعد رهایش کند
بگذارد او میان تصمیم داشتن و نداشتن
حیــران شود...
اما التــــــماسش نکند که بمـــاند...
بـایـد کـسـی را پـیـدا کـنـم
کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـد (!)
آنـقـدر کـه یـکـی از ایـن شـب هـای لـعـنـتـی
آغـوشـش را بـرای مـن
و یـک دنـیـا خـسـتـگـی اَم بـگـشـایـد...
هـیـچ نـگـویـد!
هـیـچ نـپـرسـد...
فـقـط مـرا در آغـوش بـگـیـرد...
بـعـد هـمـانـجـا بـمـیـرم (!!!)
تـا نـبـیـنـم روزهـای آیـنـده را ×
روزهـایـی کـه دروغ مـیـگـویـد ×
روزهـایـی کـه دیـگـر دوسـتـم نـدارد ×
روزهـایـی کـه دیـگـر مـرا در آغـوش نـمـیـگـیـرد ×
روزهـایـی کـه عـاشـق دیـگـری مـیـشـود....