حواست هست؟! منم اینجا،

حواست هست ؟!داغونم

هنوز تو فکر اون هستی،

حواست پرته میدونم

هنوز درگیر احساسی،

که رد کرده ازت عشقت

من اینجا آرزوم اینه،

به من خیره بشه چشمت

دل بکن از عشقت،

من بی تو میمیرم

دستاشو خالی کن،

دستاتو میگیرم

اونی که ویرونه،

بی تو منم یا اون

از قلب اون رد شو،

قلب منو نشکون

به من گفتی دوسش داری،

خیال میکردی آرومم

با این حال!!! من دوست دارم،

حواست پرته میدونم

بی توحتی باران هم

بوی تشنگی می دهد

گـاهــــی لال مـــی شود

آدم ...حـرف دارد ؛

ولـــی ....کلمه نـدارد ... !!! ...

درونم غوغاست …

ساده میشکنم …

با یک تلنگر کوچک …

این گونه نبودم ….

شــــدم … !!

جای خالیت را نه کتاب پر میکند!

نه چای!

نه حتی سیگار.....

من

دلم

بغل می خواهد....


 

شبیـه مـه شـدهـ بـودے ...

نــه میشــد در آغوشـت گرفـت

و نـه آن سـوے تـو را دیـد

تنهــآ میشـد در تـو گـمـ شـد

گـمـ شـدمـ ...(!)

چقــــــــــــدر خوب است ....

که صبح بیدار شوی...

به تنـــــــهایی ...

و مجبـــــــــور نباشی...

به کسی بگویی .... دوســـــتش داری ....

وقتی دوستش نداری دیگر .....







 

تو آنجا من اینجا

همه راست می گفتند

تو کجا من کجا؟؟؟؟!!!!!

در انتظار آن دست هایم

که برایم کمی بابونه وحشی بیاورند

شاید کمی آرامم کنند...

در گوش ت میگویم

بابونه بهانه است

بی تو، بابونه ها هم آرامم نمیکنند

دست هایت را برایم بیاور...

آفتاب که می تابد

پرنده که می خواند

و نسیم که می وزد

با خودم میگویم

حتما حال تو خوب است

که جهان اینــ همه زیباست...

 

گذشـته ی من گـذشت !



حتی می توانم بگویم درگذشت !

و من برایش ماهها و روزهـــا

سوگواری و سکوت کردم !




خـــاطراتم را زیر و رو کردم

و ای کاشهای فـراوان گفتــم !



ولی دیگـــــــر بـس است!



من به آرزوی های شیرینم می اندیشم ..

من به شروعی دیگــر می اندیشــم ...

رابطه ها وقتی تمام می شود

که یکی از آنها بفهمد

دیگری خیلی دوستش دارد...

آهای حسود،

دیگه نمی خوام کور بشی!!!

گناه داری.....

از خدا می خوام دو تا چشم اضافه بهِت بده

که بیشتر بسوزززی ... !!!

ســـاده" کـه بـاشـی زود

"حــل" مـیشـوی مـــیروند

سر وقـت "مسالـه" بعدی!!

یک وقتآیــــی هســتــــــ کــِـهـ

بایــد لــَـــم بدی یهـ گــــوشهــ...

وَ جَــریان زندگیــتـــــــ رو فقـــط مــٌــرور کنی

بعــدشم بگـــی:

"به سلآمَتی خودَم که اینقدر تحمل دآشتم!"

دست های کوچکش به زور

به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی میرسد

التماس می کند: آقا… آقا "دعا " می خری؟

و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند

و برای فرج آقا "دعا " می کند!!!!!

 

گاهی لــحظه های ســــکوت

پــر هیاهو ترین دقـایق زندگی هستند

مــملو از آنـچـــه مــی خواهیم بـگوییم

ولی نــمی توانیم بگوییم ...

فراموش کردنت کار آسانی است !

کافی است دراز بکشم ،

چشمهایم را ببندم

و نفس نکشم !

روزگــار نبودنت را برایم دیـکـتـه می کند ،

و نـمـره ی من باز می شود.. صــفر !

هنوز <نـبودنـت> را یاد نگرفته ام .

بــآ رُژ لَــبــ ـــے اَز ڪیـــــنـه...

لَــــــــبـآنــم رآ سُــــــــرخ مـــے ڪُــنَم (!)

پـآڪَتـــ سیـگآرم ڪُجـآسـْــتــ (؟)

مےخوآهـَــم دود ڪُـنـَم هَمِـه مَـردآنگیـَتـــ رآ

خــدا یــک زن افــریـد و یــک مـــرد ..

مــونــدمـ پــس ایـن همـه

نـــامـــرد از کجـــا پیــدا شــد!
 

از آدم هــآ بگــذر !

دلـَـت را گنده تــَر کن

نـ ـآراحتِ این نبـ ـاش

که چـ ـرا جاده ی رفاقــَـت با تـ ـو

همیشه یکــ طرفه استــ . . .

مهـم نیست اگر همیشه یک طرفـه ای . . .

شــآد باش کــه چیزی کم نگذاشتـه ای

و بدهکارِ خودت ، رفاقت و خدایت نیستی

اشتبــاه از من بود

پر رنـــگ نوشته بودمـت ...

به سختــی پاک می شـــوی !!!

 

خــُـدایـــا !

یــا کـسـی رو بـهـمـون نــَـده

یآ اگر میدی دیگه ازمون نگیرش !!!

آخــه آدمـــا هـــم

هــدیـــه شـــون رو پــس نــمــیــگــیــرن

تــُــو کــه خـــدایــی..

آدمــــ هـــا از جــنـــسـِــ بــــرگــــטּ . . .

گـــاهــــے ســبـــزטּ . . .

گـــاهــــے پــایـیــزטּ و زردטּ . . .

زمستـــوטּ دیـــده نـمیــشــטּ . . .

تــابـستـــوטּ ســایـبـــاטּ سـبــزטּ . . .

آدم هـــا خیــلـــے قــشــنــگـــن؛

حیـــفــــ ڪـــہ هــــر لــحــظــہ یــہ رنــگــــטּ . . . ! ! !


 

آهاے همیشگے ترینم!

تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..

چہ در گذر باشے

چہ نباشے

براے من استمــــــــــــــــــــــرارے

خواهے بود..

من هر لحظه تو را صرف مے کنم!

چقدر حقیرند مردمانی که

نه جرئت دوست داشتن دارند

و نه اراده دوست داشتن

نه لیاقت دوست داشته شدن

و نه متانت دوست داشته نشدن

ولی مدام شعر عاشقانه می خوانند

...