بهار که بازمیگردد
شاید دیگر مرا بر زمین بازنیابد
چقدر دلم میخواست باورکنم بهار هم یک انسان است
به این امید که بیاید وُ برایم اشکی بریزد
وقتی میبیند تنها دوست خود را از دست داده است
بهار اما وجود حقیقی ندارد
بهار تنها یک اصطلاح است
حتی گلها و برگهای سبز هم
دوباره بازنمیگردند
گلهای دیگری می آیند وُ برگهای سبز دیگری
همچنین روزهای ملایم دیگری
هیچ چیز دوباره بازنمیگردد
و هیچ چیزی دوباره تکرار نمیشود
چرا که هر چیزی واقعی است.
بعضی وقت ها
یه اشتباه رو میشه با یه معذرت خواهی،
حتی به خودت،
یا کسی که در حقاش یه اشتباه، یه حرف نادرست،
یه قضاوت بیمورد داشتیم رو حل کرد
ولی یه وقتایی آنقدر اون اشتباه بزرگه،
آنقدر عمیق، آنقدر یه مدلی که
اصلن هیچ کاریش نمیشه
کل زندگی میشه یه برزخ برات،
یه برزخی که نمیدونی چطوری خودت رو
از توش بکشی بیرون
طوری که نه به خودت و
نه به کسی دیگه آسیبی برسه