نـــداشـتنتـــــــــــــ

نـــخواستنتـــــــــــ

نــــبودنـتـــــــــــــــ

همــــــه قــبـــــــول!!

فــقــطـ لحظــه هـایی کــه هسـتی

نـــگــــــاهــــــم کــــن...

همیـــــــن!!

این روزها

نمازم را شکسته می خوانم

چهار فرسخ

دور افتاده ام

از چشمانت.

اگــــه مــَردی ... ؟!!

مَــــــــرد بمـــون ...

اگــه نیستــــــی ...

نـامــــَردی نکن ...!!

اگـــه تنهایـی ... ؟!!

تنــــــها بمـــــون ...

اگـــه نیستـــــی ...

تنــهاش نـــذار ... !!

اگــه نجیبــی ... ؟!!

نـجــــابـت کُــــن ...

اگــه نیستــــــی ...

هـَـرزگی نکـن ... !!

اگــه عاشِـقی...؟!!

عـــاشـق بمـون ...

اگــــه نیستـــی ...

حُرمتِ عشقُ نَشکَن...

برای کسی که میگوید صداش گرفته ٬

سرش سنگیه ٬

و آب ریزش بینی دارد

هی نسخه نپیچید !

شاید بغضی در گلویش ترکیده باشد

عروس تنهایی ها باش

نه عروس تن هایی که تنت را

فقط برای یک شب می خواهند !

اینجا سرزمین واژگان معکوس است:

اینجا گنج، جنگ می شود؛

درمان، نامرد؛

قهقه، هق هق؛

و اما دزد همان دزد است و درد همان درد

رسیدن آداب دارد.

وقتی رسیدی باید بمانی،

باید بسازی

باید مدام یادت باشد که

چه قدر زجر کشیدی تا رسیدی

که آرزویت بوده برسی .

وقتی رسیدی باید حواست باشد

تمام نشوی.....!.

سال ها می گذرد

و من از پنجره بیداری

کوچه یاد تو را می نگرم

می پویم

و چنان آرامم

که کسی فکر نکرد

زیر خاکستر آرامش من

چه هیاهویی هست ...

عاشقی هم دردی است !!!

و من از لحظه دیدار تو میدانستم

که به این درد

شبی

خواهم مرد ...


 

شنیده بودم : "پــــا" ، قــلب ِ دوّم است...

امّـا بـاور نـداشتـم...

تـا آن زمـان كه فهمـیـدم

وقتی دل ِ "مانـــدن" ندارم

پــای ِ ایستـادن هــم نـیست !!!

 

آمـــدی..

مانــدی..

رفتـــی !

و مـن

آن وسط..

کاروانسـرایـی بیش نبـــودم !!!

 

نگاه کن به مــــــن!

من هوسی فراتر از عشقم

با من برقص پیش از آنکه با من بخوابی !!!

و به اتاق خواب بفهمان

قرار نیست همیشه ما را بخواباند ...

این بار این اوست که باید بخوابد در مــا ...........


 

" در جوامع استبدادی همیشه زن و مرد از هم جدا می شوند تا مرد ها و زن ها چیزی که بینشان جریان داشته باشد، شهوت بیمار گونه ناشی از توهم شناخت از هم باشد، تا هیچ زنی و مردی زیبایی و زشتی واقعی را نتواند تشخیص بدهد و زن ها و مرد ها در انتخاب هم به اندازه شهوت برانگیز بودن توجه داشته باشند و بس ، نه چیز دیگری ..چرا؟؟ چون اگر در جامعه روابط زن و مرد آزاد باشد آن دیوار شهوت فرو می ریزد و زن ها و مرد ها زیبایی و زشتی واقعی را تشخیص می دهند و خانواده هایی که تشکیل می دهند بر دوست داشتن انسانی بنا می کنند و فرزندان سالم تربیت می کنند که تاب استبداد را ندارد و به عبارتی استبداد با وجود آنها بیگانه است، چرا که آزاد پرورش می یابند "

برای شنیدن صدای كسی كه

دوستـــش می داری

همین لحظه هم بسیار دیر است....

افسوس خواهی خورد زمانی را كه

آن سوی سیم ها

كسی بی احساس می گـــوید...

برقـــراری ارتباط با مشتـــرك مورد نظــــر

مقدور نمی باشد

تــُ و کِـﮧ بآشــے

هَر روز رآ

نـَﮧ

هَر ثانیـﮧ رآ

عِشـْـ ـق اَسْتـــ ...!!!


 

بی تو,

چشم دیدن چیزهایی را که

باتودیده ام راندارم...
 

خــودمـ ـــ ــان را پیــدا کنیــ ـم ...

نیمـــ ـــه ے گمشـ ــ ـــ ـده مـان

پیشـ ـــکـش !!!
 

دور دست جاييست

كه تو نيستي... 

و اندوه يعني

لحظه اي كه

بي حضورت ميگذرد

دیدی که ســــــــــخت نـــــــیست

تنها بدون مــــــــــــــــــن؟!!

دیدی صبح میشود

شب ها بدون مــــــــــــــــــن!!

این نــــبض زندگی بـــــی وقفه میزند...

فرقی نمی کند

با مــــــــن. . . بدون مــــــــن!!!

دیــــــــــروز گرچه ســــــــــخت...!

امروز هم گذشت . . .!!

طـوری نمی شود

فــــــــــردا بدون مـــــــن !!!

دکمه های ..........

سیاه و سفید .......

خطوط حـــامل و ...........

کلید سُــــــــل ...........

نتهای دو ...

رِ ...

مــــــــی ...

فـــــــــا ...

دل ِ ..... تنگ ِ .... من ...

و...

وسوسهء .... یک ...

تـــــرانه .........

برای

.

.

.

تــــــــو ......






این حوا را ترانه نامیدند...

 

گاهــی آنچنان مزخرف می شــوم

که برای دیگــــران قابل درک نیستــم

حتی عزیــزترین کسم را

از خــودم می رانم

اما در آن لحظه در دلــم آرزو دارم او بگــوید:

می دانم دســت خودت نیست،

درکـت می کنم .......‬
 

گاهـــی آدمـــــهای تنـــــها ,

خیـــلی خـــوش شانـــس هستنـــــد. . .

چون کســی را ندارنـــد تا از دســـت بدهنــــــــد

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

فاصــــله تان را با آدم هـــا رعــــایت كنــــید

آدم ها یــهو می زنن روی ترمــــز

و اون وقت شمــــا مقصـــــری!!..

"دستم" را بگیر

و مرا ببر به دور "دست" هایی که

در "دست رس " هیچ "دستی" نباشم...