گرگها همیشه زوزه نمیكشند

گاهی هم می گویند:

دوستت دارم

و زودتر از آنكه بفهمی بره ای

میدرند

خاطراتت را

و تو میمانی با تنی كه بوی گرگ گرفته.....!

 

هزارسال دیگرهم که بگذرد

من " سربه راه " نخواهم شد!

اشتیاق "چشم به راه "تـــــو بودن را

با دنیا عوض نخواهم کرد!


 

سیاهم...

آنقدر كه ذغالها هم برایم سرخ می شوند...

اجازه خدا ؟

میشه ورقمو بدم ؟

میدونم وقت امتحان تموم نشده!

ولی خسته شدم…

چه زیبا می شود...

کسی وقتی بیاید...

که قرار نبود بیاید. . .

ﺑـﺎﯾــﺪ ﺑـﻪ ﺑـﻌـﻀــﯿـﺎﮔـــﻔـﺖ :

نــﺎﺭﺍﺣــتــــــ ﭼـــ ـﮧ ﻫــﺴــﺘــے ؟

دنیا که به آخر نرسیده...

من نشد... یکی دیگه

تو که عادت داری

کاش!!

تــــمام لـــحظات بـــا هــم بــودنـمان را

بـــه تــصویـــــر مــی کشیدم

تــــا در این روزگــار بی تـو بـودن

بـــه چند عکس تـو دل خـــوش بـــاشم...

عطر تو در هواست!

می آیی یا رفته ای؟!

تو

دستور زبان را به هم ریخته‌ای ...

عمری‌‌ست "تو" هایم همه غایب‌ اند ... ...

برای بودن

گاهی لازم است نباشی

شاید ، نبودنت ...

بودنت را به خاطر آورد !

اما ...

دور نباش ...

دوری همیشه دلتنگی نمی آورد

فراموشی ...

همین نزدیکیهاست !!!
 

نـه شــیـریـن ام ..

نه لـــــیلا ...

من زن ِ افـسانـه شــدن نیــسـتم !

بـــــرگـــــرد ......

خوب من

سیب را چیدم

تـا ببینی

تو را میخواهم ،

نه بهشت را . . . ...

چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت.......

تلخ کردن زندگی خود

بـرای کـسـی کـه.........

در دوری مـا

شـیـریـن تـریـن لـحـظـات

زنـدگـیـش را سپری مـی کـند.

باید بیراهه ای دست و پا کنم

وقتی هیچ راهی

به تو نمی رسد!!!

پیشانی ار ز داغ گناهی سیاه شود

بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب

بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع

بر رویمان ببست ز شادی در بهشت

ماییم که طعنه زاهد شنیده ایم

ماییم که جامه تقوا دریده ایم

زیرا درون جامه بجز پیکر فریب

زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!
 

ای کـــاش . . /

هـمـان آدمـهـایـی کـه

نـوشتـه‌هایـم را می‌دزدنـد

و حـرفهـایـم را

به نـام خـودشـان می‌زننـد

گـوشـه‌ای از دردهـایـم را هـم بـدزدنـد

و بـه نـام خـودشـان بــزنــنــد !!

 

کاش ما آدم ها هم

مثــــــــــــــــــــل

گربه ها با چند لحظه بو کشیدن

میفهمیدیم که هر

آشـــــــــــــــــــــغالی

ارزش وقت گذاشتن نداره

نمیدونم  چه حکمتیه

ده نفر یه آدم و میخوان

اما آدمِ درگیر نفر یازدهمِ

که نمیخوادش

خــــدایـــــا ؛

هیـــــچ تنهـــــایــــی رو

اونقـــــدر تنهـــــا نکــن

کــه بــه هــــر بـــی لیــاقتــــی بگــــه :

عشقــــــم

روزی برای بعضی از آدمها

فقط یک خاطره خواهید بود ،

همه سعیتان را بکنید

تا خاطره ای خوش باشید . .

بهـ کلاغــــهابگویید:

قصهـ ی منــ

اینجا

...

تمامـــ شد،

یکیـ..

بود و نبود مرا با خود برد...

گراهام عزیز !

تلفنی که زنگ نمی خورد که نیازی

به اختراع نداشت !!

حوصله ات سر رفته بود؟؟!!

" چسب ِ قلب " اختراع می کردی ؛

می چسباندیم

روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده ـمان

...

و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی

که اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !!

ساده بگویم گراهام بل عزیـــز !

در حال ِ این روزهای مرا ، تــو هم مقصری .

دل ـمْ میـ خوآسـتْ

زَمـــــآטּ رآ بـﮧ عَقَــبْــ بآز مـے گردآنـــــــــدَم...

نَـﮧ بَرآے اینکــــــﮧ آטּ ـهایے کــﮧ رَفتَنــــــــــد رآ

بآز گــــــــردآنَم ...

برآے اینکــــــــــﮧ نَگــــــذآرَم

بی ـآیَنـــد...!!

یک زمان هایی در زندگی وجود دارد

که آدم

فقط دوست دارد

...بداند . . .

چرا ؟

خیلی خستـﮧ ام ...

خیلی خستـﮧ تر از اینڪﮧ بخوام

راجع بهت فڪر کنم

کـﮧ بودنت رو آرزو ڪنم

یا رفتنت رو توجیه....!