یادت هست مادر...
اسم قاشق را گذاشتی
قطار، هواپیما، كشتی؛
تا یك لقمه بیشتر بخورم
یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوكوموتیوران؛
می گفتی بخور تا بزرگ بشی
خانوم طلا بشی...
و من عادت كردم كه
هر چیزی را بدون اینكه
دوست داشته باشم
قورت بدهم...
.
.
حتی بغض های نترکیده ام را.....
.
نظرات شما عزیزان:
چهار شنبه 4 / 10 / 1391برچسب:, |