در این آشوب پائیزی
من و تكرار بی تابی
من و ارواح سرگردان تنهایی .....
...
خزان پیچیده در قلبم
و شب لغزیده در روحم ....
نگاهم همچو برگی زرد ....
می افتد ز دست شاخه چشمم
به روی معبر خاموش هر روزم ....
...
در این آشوب می میرد ....
صدای خسته ی روحم ......
نظرات شما عزیزان: