چشمانم را كه می گشایم
لبخند خداوند باز هم بر من می تابد
و مرا به شوق بودن و ماندن
در فردایی چون امروز زیبا می رساند .
قدم در شهری می گذارم
كه شقایق ها دیروز به آن بازگشتند .
شهر من شهر زیبایی ها،شهری كه در آسمانش
ستارگان هر شب ضیافتی شاهانه دارند .
شهری كه هنوز هم می توان در آن
نوای دلنشین ناقوس عشق را شنید .
شهری كه خورشید و خداوند
هر روز بر آن می نگرند
و باران بر آن ملودی زیبایی ها را می نوازد .
شهر من شهر زیبایی ها و كوچه هایش
خاطرات سبز عاشقی هاست
نظرات شما عزیزان:
شنبه 17 / 7 / 1390برچسب:, |