من از جایی دیگر آمدم...
نه شاهزاده ام
که سیاره ای کودکانه داشته باشم،
نه پیامبری که از آسمان باران بیاورم،
نه گم شده ام،
نه به قصد ماندن آمده ام...
یک نفرم به اندازه ی خودم
این سینه ام مرا کشانده به شعر،
به چند کلمه شاعرانگی
که روی کاغذ بی انتهای دلم
سطری از شب و خاطره هایش بنویسم...
فقط همین...
نظرات شما عزیزان: