امروز دم ٍ صبح ..
با صراحت گفتم:
نمی بخشمت!
گفتم مهم نیس..
قلبم درد گرفت..
اما، عادت می کنم..
چندان مهم نیس..
آفتاب ،رفت..
تاریک روشن است، روز..
شاید فردا
روز ٍ بهتری باشد..
زل میزنم به فردا
ساکت و مبهوت..
نمیخواستم بگویم
نمیخواستم بدانی
اما مهم نیست..
باید زندگی کنم
...
نمی بخشمت !
نظرات شما عزیزان: