ممنوع

ممنوع

 
 

(شراب) خواستم گفت : ممنوع است.

 

(آغوش) خواستم گفت: ممنوع است.

 

(بوسه) خواستم گفت: ممنوع است.

 

(نگاه) خواستم گفت: ممنوع است.

 

(نفس) خواستم گفت: ممنوع است.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حالا پس از آن همه سال

 

دیکتاتوری عاشقانه ,

 

با یک بطری پر از ((گلاب)) آمده بر سر خاکم

 

و سنگ سرد مزارم را

 

به ((آغوش)) می کشد

 

با هر چه ((بوسه))

 

و چه ناسزاوار عکسی را که

 

بر مزارم یادگار مانده را ((نگاه)) میکند

 

و در حسرت ((نفس)) های از دست رفته

 

به آرامی اشک میریزد

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







شنبه 8 / 1 / 1391برچسب:, |